قاچاق انسان!!!
 
دلنوشته های من
جایی فقط و فقط برای نوشتن نوشته های دل من
 
 
چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : تارا

داستان برمیگرده به خیلی سال پیش!!!!حدودا عهد دایناسورها :)

من اول ابتدایی بودم شایدم قبل مدرسه رفتنم بود.من و مامانم و زهرا(خواهر بزرگم)رفته بودیم خونه عمه ام(یه روستایی تو شهرستانهای کناری خودمون)من و زهرا و طیبه دختر عمه ام لب جوی آبی که تو باغشون رد میشد نشسته بودیم و گذر عمر میدیدیم!!!!بین باغها این جوی آب مشترک بود وبین دیوار باغ ها یه فاصله بود که اب به باغ همسایه میرفت.

زهرا و طیبه هم سن و سال بودن و من ازشون3-4سال کوچیکتر.قبل رفتن به خونه عمه ام مامان2جفت دمپایی خریده بود.یه جفت مال من یه جفت برا زهرا.همین طور که نشسته بودیم لب جو و داشتیم حرف میزدیم یه دفعه شدت آب زیاد شد و یه لنگه از دمپاییهای من از پام دراومد و آب بردش....

منم که دمپاییم تازه و نو بود شروع کردم به گریه کردن و وارد خونه عمه ام شدم و هی میگفتم دمپاییمو باید پیدا کنیم.....مامان و عمه ام هم برا اینکه دیگه ساکت بشم و گریه نکنم گفتن که با رضا(پسرعمه ام)بریم باغ های همسایه دنبال لنگه دمپاییم بگردم(البته این کار کاملا فرمالیته بود چون همه میدونستن که لنگه دمپایی من به درک پیوسته و پیدا نمیشه!!!).خلاصه من ورضا رفتیم تو باغ و از بین باغ های بعدی هی عبور میکردیم تا لنگه دمپاییمو پیدا کنیم..........از چندتا باغ که رد شدیم به یه باغ رسیدیم که یه آقای سیبیل کلفت با یکی دو نفر دیگه داشتن حرف میزدن و حرف از یه معامله گنده با سود خیلی زیاد بود.من و رضا وایستاده بودیم و تحت فیلم هایی که دیده بودیم فکر میکردیم که اینا قاچاقچی بچه ها یا قاچاقچی مواد مخدر هستن!!!!اصلا هم به ذهنمون خطور نکرد که اینا دارن کشمش و انگور معامله میکنن!!!!هیچی دیگه با ترس و لرز و سرعت زیاد باغ رو ترک کردیم(میترسیدیم از اینکه ما رو ببینن و مارو معامله کنن!!!!!) و برگشتیم خونه عمه ام.و منم دیگه اشک تو چشمام خشک شده بود!!!ولی داغ اون دمپایی هایی که دوست داشتم برا همیشه تو دلم موند...



نظرات شما عزیزان:

شهرزاد
ساعت14:34---7 خرداد 1393
هی..عهد دایناسور هارو خوب اومدی!!!

خاطره ها هیچ وقت کهنه نمیشن،خوب نگهشون دار!!!!
پاسخ: :)


Negar
ساعت19:34---13 ارديبهشت 1393
خیلی وقته به وبت سر نزده بودم دلم واسش تنگ شده بود
پاسخ:سلام نگارجون از اینکه دوباره اومدی وبم تشکر.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



درباره وبلاگ


پاییز رو دوست دارم بخاطر همه ی زیبایی هاش.... شایدم یه جنبه از دوست داشتن پاییز به این خاطره که الان زدگیم پاییزیه.....نمیدونم دوباره بهار به زندگیم سرمیزنه یا نه.....
رتبه کنکورم....
زخم باسنم... نیومدنم اینجا.... عید فطر دیروز و امروزم... ماه عسل دیشب دیشب مهمونی
پيوندها
عینک آفتابی ریبنhttp://">عینک آفتابی ریبن
ساعت دیواری">ساعت دیواری
عینک آفتابی">عینک افتابی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های من و آدرس delneveshteha92.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان